بچه که بودم مادرم می گفت توی انار
یه دونش بهشتیه
هیچکی نمیدونه کدومه
منم از شوقِ بدست آوردنش همش از این می ترسیدم که نکنه یه دونش از دستم بیفته و نکنه همون یه دونه بهشتیه باشه..
انقدر از ترس می لرزیدم که بالاخره از دستم می ریخت..
تو مثل دونه ی اناری
از اولشم می دونستم..
انقدر از ترسِ افتادنت می لرزم
که از دستم میفتی . . .
- ۹۵/۰۹/۱۰